کــــ افــــ ه پــــ چــ پــــ چــ

ی کــافــه ی دنـج و راحـت بـرای رفـ ـاقـ ـتــ ...

کــــ افــــ ه پــــ چــ پــــ چــ

ی کــافــه ی دنـج و راحـت بـرای رفـ ـاقـ ـتــ ...

خـــ ـرابـ ــــ !!!

درود 

یه پست قبل از این نوشته بودم و گفته بودم یه نفر برامیه فال بگیره. دوستان زحمت کشیدن وفال گرفتن. از همشون ممنونم. یکی ازدوستان٬پرستو خانوم٬ فالی که گرفته بود ازسهراب بود. به دلم نشست...

فرسود پای خود را چشمم به راه دور
تا حرف من پذیرد آخر که :زندگی
رنگ خیال بر رخ تصویر خواب بود.

دل را به رنج هجر سپردم، ولی چه سود،
پایان شام شکوه ام٬
صبح عتاب بود.

چشمم نخورد آب از این عمر پر شکست؛
این خانه را تمامی پی روی آب بود.

پایم خلیده خار بیابان .
جز با گلوی خشک نکوبیده ام به راه.
لیکن کسی ، ز راه مددکاری،
دستم اگر گرفت، فریب سراب بود.

خوب زمانه رنگ دوامی به خود ندید.
کندی نهفته داشت شب رنج من به دل،
اما به کار روز نشاطم شتاب بود.

آبادی ام ملول شد از صحبت زوال .
بانگ سرور در دلم افسرد، کز نخست
تصویر جغد زیب تن این خراب بود... 

 

پ.ن: 

۱/ پست فال حذف شد. ممنون 

۲/ درمورد شعر سهراب که نمیخواید نظر بدید؟!! کامنت دونی بسته است!